برای بانوی آب و آینه
+ نویسنده Revenger در دو شنبه 19 فروردين 1392
|
زهــرا نفس نفس زدنت مي كُشد مرا
خون لخته هاي روي تنت مي كُشد مرا
ازخون ِ تـازه... پــيرُهنت لـّکه دار شـد
سُـرخي روي پــــيرُهنت مي كُشد مرا
يا زهرا
+ نویسنده Revenger در جمعه 16 فروردين 1392
|
تا ديد علي ميان كوچه تنهاست
از فضه كمك گرفت و از جا برخاست
با ديدن بند دست مولا فرمود
وا گردن اين گره به موي زهراست
***************************
حيدر شده زهرا، شده زهرا حيدر
دنيا همه يك سو، فقط او با حيدر
مردانه بساط خصم را برهم زد
با ذكر علي علي علي يا حيدر
جواد حیدری
غزال
+ نویسنده Revenger در جمعه 15 فروردين 1392
|
اَلسَّلامُ عَلَیکِ یا صِدّیقَةُ الشَّهیدَة
سربار هستم....................یاس کبود حیدر کرار هستم
دو ماه و اندی..................در بسترم افتاده ام بیمار هستم*
دست خودم نیست..............مجروح روز حمله ی اشرار هستم
کارم تمام است................زخمی تیغ و ضربه ی مسمار هستم
خوابی ندارم....................از درد پهلو تا سحر بیدار هستم
مویم سپید و....................چون پیرزن ها دست بر دیوار هستم
جارو به دستم..................من خانه دار حضرت سردار هستم
****
دیگر علی جان................گوشت به من باشد پی غمخوار هستم
مردم نیایند.....................دنبال چندین محرم اسرار هستم
تعارف ندارم...................از اولی و دومی بیزار هستم
الحمدلله.........................فردا کنار احمد مختار هستم
www.sael110.ir
*این غزال به مناسبت فاطمیه ی هفتاد وپنج روز سروده شده است.به ( سه ماه و اندی...)هم فابل تغییر است.
غزال
+ نویسنده Revenger در چهار شنبه 14 فروردين 1392
|
اَلسَّلامُ عَلَیکِ یا صِدّیقَةُ الشَّهیدَة
در را شکستند.............با کینه توزی قلب حیدر را شکستند
ای اهل عالم ..............آئینه ی روی پـیـمـبـر را شکستند
با ضربه ی پا...............نامردمان پهلوی مادر را شکستند
مادر زمین خورد...........یعنی غرور مرد خیبر را شکستند
با زورِ قنفذ..................در کوچه ها بازوی "کوثر" را شکستند
دیوار کوچه..................آری شهادت میدهد سر را شکستند
فاطِمَةَ الزَهرا (س) :
( إِنَّ السَعید، کُلُ السَعید، حَقُ السَعید مَن أَحَبَّ عَلیا فی حَیاتِه وَ بَعدَ مَوتِه )
تق تق تق صدای در آمد
و زمین لرزه ای دگر آمد
تا شنیدم صدای نحسش را
متوجه شدم عمر امد
تک و تنها به معرکه نه نه
بلکه او با چهل نفر آمد
نعره ای زد وبا خودم گفتم
به گمانم برای شر آمد
نعره ای زد علی بیا بیرون
مادرم گفت فتنه گر آمد
مادرم رفت پشت در اما...
ناگهان موج دردسر آمد
****
من دیدم چگونه در افتاد
و چگونه به دردسر افتاد
آنچنان با لگد به در کوبید
پشت در مادر از کمر افتاد
بر علی سینه را سپر کرد و
میخ در آمد و سپر افتاد
وسط شعله گیسوانش سوخت
و دگر او ز بال و پر افتاد
روی چادر سیاه مادر من
ردّ نعلین رهگذر افتاد
مادرم ناله ای زد و غش کرد
و به جان حسین شرر افتاد
****
ناله هایش به عرش اعلی رفت
غصه هایش برای مولا رفت
لحظاتی گذشت و مادر من
پلک چشمش دوباره بالا رفت
بی تعلل گرفت از دیوار
و سراسیمه بی محابا رفت
جز خدا از کسی نمی ترسید
مادرم مرد بود و تنها رفت
یا علی یاعلی علی گویان
به گمانم سراغ بابا رفت
او نه تنها فقط برای فدک
سوی مسجد برای احیا رفت
غم عالم روی دلم بنشست
مادر زخم خورده ام تا رفت
****
مادرم رفت و مختصر برگشت
مادرم رفت و محتضر برگشت
مادرم رفت و مجتبی را برد
حسنم با دو چشم تر برگشت
متوجه شدم چه رخ داده
همچو مرغی شکسته پر برگشت
وقتی آمد شکسته تر شده بود
مادرم دست بر کمر برگشت
زیر چشم ترش سیه شده بود
زار ومحزون وشعله ور برگشت
توی گوشش صدای سیلی بود...
شکرلله که از خطر برگشت
****
بعد از آن روز لعنتی هر روز
مادرم بود و محنتی هر روز
غصه اش بی کسی حیدر بود
مادرم بود و غربتی هر روز
می شکست قلب مهربانش با
گله ای یا شکایتی هر روز
مادرم بود و یاد آن کوچه
خاطرات جسارتی...هر روز
مادرم بود وبستری...ای وای
درد و خون جراحتی هر روز
شانه و گیسوی پریشانم
مادرم بود و زحمتی هر روز
****
غصه ها را به جان خریدم من
ناله ی أشهدش شنیدم من
دل شب پای غسل مادر خود
معجر از روی سر کشیدم من
بر سرم میزدم ، نپرس چرا
گونه هایی کبود دیدم من
دست وپایم چو بید میلرزید
بغل مادرم پریدم من
آستین در دهان و نیمه ی شب
پای تابوت او دویدم من
****
وقت تدفین مادرم تا شد
قد رعنای حیدرم تا شد
با سر زانویش زمین افتاد
اسدالله اسیر غم ها شد
محرمی در برش نبود آنجا
پدرم در مدینه تنها شد
دست هایی به یاری اش آمد
نور جدم نبی هویدا شد
بگذرم مادر جوان مرگم
عاقبت همنشین "بابا" شد
مطلع باش گریه کن ، این هم
آخر ماجرای زهرا شد
«علیرضا خاکساری»
http://www.sael110.ir
«مزار بی نشانه»
+ نویسنده Revenger در چهار شنبه 7 فروردين 1392
|
«مزار بی نشانه»
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا(س) شبی بهانه گرفت
شبانه، بغض گلو گیر من، کنار بقیع
شکست و دیده زدل اشک دانه دانه گرفت
زپشت پنجره ها دیدگان پر اشکم
سراغ مدفن پنهان و بی نشانه گرفت
نشان شعله و دود و نوای زهرا(س) را
توان هنوز زدیوار و بام و خانه گرفت
مصیبتی ست علی(ع) را که پیش چشمانش
عدو، امید دلش را به تازیانه گرفت
چه گفت فاطمه(س) کان گونه با تأثر و غم
علی(ع) مراسم تدفین او شبانه گرفت؟!
فراق فاطمه(س) را بوتراب باور کرد
شبی که چوبه تابوت را به شانه گرفت
«سید فضلالله قدسی»
با من ای دوست جفا کن، ز وفا نیز بگو سخن تند روا دار، دعا نیز بگو
خواستم شرح کنم با تو دل خونین را جگرم بر دهان آمد که مرا نیز بگو
مرهمی گر به لب تیغ بمالی بد نیست بعدِ یک عمر «برو»، گاه «بیا» نیز بگو
گیرم از وصل تو رنگم بپرد، عیب مکن هر چی بستی به من ای جان، به حنا نیز بگو
گفته بودی سخن اینجا در گوشی عیب است شهدا با تو چه گفتند؟ به ما نیز بگو
ای خدا خانهات آباد، خرابم کردی مفلسم، لیک تو از مزد و بها نیز بگو
دامن خالی ما، شهره کند جود تو را وصف خود میکنی امشب، ز گدا نیز بگو
زخم برداشت مرا از در بیقانونی ما که مردیم، ز قانون شفا نیز بگو
تا کی از سیم و زرم کیسه تهی خواهد بود بس کن این مرحله را، خود ز عطا نیز بگو
تند منشین، که من از راه دراز آمدهام حرف تأخیر شد از تاول پا نیز بگو
مهدی جان
+ نویسنده Revenger در جمعه 11 اسفند 1391
|
لفظ طیار تو معراج برد معنی را
اشک چشمان تو میخانه کند دنیا را
تکیه بر کعبه بزن سر بده آواز ظهور
چون که این کار تو خوشحال کند زهرا را
آن که در قدرت تو رفتن امروز نهاد
داد بر قبضه ی تو آمدن فردا را
کعبه را شوق طواف تو نگهداشته است
ورنه ریگ است و بگردد همه صحرا را
هرکه زنده است به خورشید سلامم ببرد
ما که مردیم و ندیدیم به خود گرما را
ای عطش تشنگی کوزه به دریا برسان
یک نفر یک خبر از ما بدهد دریا را
تطهیرا
"باز این چه شورش است که در خلق عالم است"
ماه عزای فاطمه روح مُحرم است
خون گریه کن ز غم،که عقیق یمن شوی
رخصت دهدخدا که تو هم سینه زن شوی
در فاطمیه از دل و جان گریه می کنیم
همراه باامام زمان گریه می کنیم
در فاطمیه رنگ جگر سرخ تر شود
آتش فشان غیرت ما شعله ور شود
شمشیر خشم شیعه پدیدار می شود
وقتی که حرف کوچه و دیوار می شود
لعنت به آنکه پایگذار سقیفه شد
لعنت به هرکسی که به ناحق خلیفه شد
لعنت بر آنکه برتن اسلام خرقه کرد
این قوم متحدشده را فرقه فرقه کرد
تکفیر دشمنان علی رکن کیش ماست
هر کس محب فاطمه شد،قوم وخویش ماست
ما بی خیال سیلی زهرا نمی شویم
راضی به ترک و نهی تبرا نمی شویم
قرآن و اهلبیت نبی اصل سنت است
هر کس جداز این دو شود،اهل بدعت است
ما همکلام منکر حیدر نمی شویم
«با قنفذ و مغیره برادر نمی شویم»
ما از الست طایفه ای سینه خسته ایم
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
امروز اگرکه سینه و زنجیر می زنیم
فردا به عشق فاطمه شمشیر می زنیم
ما را نبی«قبیله ی سلمان» خطاب کرد
روی غرور و غیرت ما هم حساب کرد
از ما بترس،طایفهای پر اراده ایم
ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم
(وحید قاسمی)
حسین جان
+ نویسنده Revenger در چهار شنبه 1 آذر 1391
|
شهید پازوکی داشت رو زمین با انگشت چیزی مینوشت.
رفتن جلو دیدن چندین مترصدها بار نوشته حسین،طوریکه انگشتش زخم شده!
ازش پرسیدن:حاجی چکار میکنی.
گفت:
چون میسر نیست من را کام او
عشق بازی میکنم با نام او
برچسبها: حسین جان, محرم, عاشورا, شهید پازوکی,
شعري براي امام زمان:
نیا نیا گل نرگس جهان که جای تو نیست
دو صد ترانه به لبها یکی برای تو نیست
نیا نیا گل نرگس که در زلال دلی
هزار آینه نقش و یکی ز خال تو نیست
.
.
.
جواب شعر بالا :
بیا بیا گل نرگس جهان برای شماست
جهان به یمن وجودت به افتخار شماست
بیا بیا گل نرگس اگر چه بد کردیم
ولی تمام نظرها به لطف و جود شماست
.
.
.
ادامه مطلب
برچسبها: شعر امام زمان, نیا نیا گل نرگس, بیا بیا گل نرگس, ,
قربون کبوترای حرمت
قربون این همه لطف و کرمت
در بین اشعار مدح و رثای اهل بیت علیهم السلام ، شعر فولکلور (Folklore) احساس دیگری را ایجاد می کند و به راحتی می تواند به جای محاوره و دردِدل های صمیمی ما بنشیند.
اولین شعری که دوره نوجوانی ام با این سبک در مداحی مجالس رسمی روضه شنیدم این بود:
در وادی محبت خدا خودش می دونه
محبتِ تو مولا زد از دلم جَـوونه
آب روان بنوشم گویم به آه سوزان
دوسِـت دارم حسین جان فدات بِـشم حسین جان ...
با صدای حاج آقای ارضی که اون روزها خیلی شناخته شده نبود ، مستانه می خواند و جداً با جان و دل بازی می کرد.
همچنین شعر معروف مرحوم قاسم ملکی؛ که اون روزها خیلی ها می خواندند:
آی عاقلا آی عاقلا بیاین بیرون از خونه ما رو تموشا بکنین به ما میگن دیوونه...
در این شب شهادت امام رئوف حضرت رضا علیه السلام است یادی کنیم از مداح و شاعر شهید؛ غلامعلی رجبی و شعر زیبا و ماندگار او را زمزمه کنیم:
قربون کبوترای حرمت
قربون این همه لطف و کرمت
از روزی كه با تو آشنا شدم
مورد مرحمت خدا شدم
گفته ای هركی بیاد به پابوسم
توگرفتاری به دادش می رسم
گفته ای هركی بیاد به دیدنم
من میام سه جا بهش سر می زنم
منم امروز به زیارت اومدم
به امیدی در خونت اومدم
توی قبرم آقا جون منتظرم
كه كف پاتو بذاری روسرم
آقا از گناه پرم سوخته شده
چشم من به گنبدت دوخته شده
آقا جون جان جوادت رام بده
هرچی كه امروز ازت می خوام بده
دوریم از بدی و زشتی بده
بیا با خدا منو آشتی بده
دل عاشقات برات پر می زنه
گدا رو ببین داره در می زنه
آنقدر در می زنم این خانه رو
تا ببینم روی صاحب خانه رو
یه روزی میاد كه زیر خاك بشم
كی میشه كه از گنا هام پاك بشم
توكه از بیچارگیم خبر داری
چرا می پرسی باهام چكار داری
صابخونه مثل سگا ولم نكن
پشت در انقده معطلم نكن
اومدم با دل پرخون سوی تو
اومدم تا كه ببینم روی تو
اومدم تا عقده دل وا كنم
اومدم اینجا تو رو پیدا كنم
چی میشه به قلب خسته جون بدی
خودتو امشب به من نشون بدی
بیا ای نور دو چشمان ترم
می دونی جز توكسی رو ندارم
یه كناری روی خاكها می شینم
صحن با صفا تو مولا می بینم
دوست دارم تو هم رو چشمم بشینی
عاشقت رو روی خاكها ببینی
با وجودیكه تو رو ندیده ام
درد عشقت رو به جون خریده ام
تو به سرمایه من نكن نظر
بیا و امشب منو ندید بخر
قطره ام كه دل به دریا زده ام
خودمو تو زوارت جا زده ام
اومدم به دیدنت ابا الحسن
دست من به دامنت ابا الحسن
كنم رد ز درت ابا الحسن
جان زهرا مادرت ابا الحسن(1)
پس از 20 سال هنوز بسیاری از اشعار مرحوم رجبی جایگاه خود را در مجالس روضه و توسل دارد با تازگی و تاثیر خاص. مثل زبانحال حضرت سکینه سلام الله علیها در مصیبت شیرخواره؛ علی اصغر علیه السلام:
هرکی گوشش به سخنهای منه
دیگه از تشنگی فریاد نزنه
... بچه ها دست بابا خونی شده
گمونم شش ماهه قربونی شده
بمیرم طوری قدم برمیداره
روی اومدن به خیمه نداره
عباشو طوری رو اصغر کشیده
معلومه خیلی خجالت کشیده
ادامه مطلب
برچسبها: شهید مداح, شهید غلامعلی, غلامعلی رجبی, قربون کبوترای حرمت,
لباس خاکی
+ نویسنده Revenger در سه شنبه 13 تير 1391
|
هربال و پری لا یــق پرواز که نیست
گیرم که پرش باز شود باز که نیست
بر چـــنبر اســمانی چــرخ کبود
ابری به تقاضای زمین بال گـشود
چون مشت گره خورده یک ایل شدند
بر لــشکر ابرهــه ابابــیل شدند
از صورتــشان نـور خدا حــاکی بود
نقطه سـر خط لباسـشان خاکی بود
.jpg)
برچسبها: شهدا, جنگ, لباس خاکی, شهادت,
تمام راه ظهور تو با گنه بستم/ دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم.
كسي به فكر شما نيست راست مي گويم/ دعا براي تو بازيست راست مي گويم.
اگرچه شهر براي شما چراغان است/ براي كشتن تو نيزه هم فراوان است.
ادامه مطلب
برچسبها: شعری تکان دهنده درباره امام زمان حضرت مهدی, شعر امام زمان, نیمه شعبان,